برای دانلود مقاله بر روی نام آن یا لینکهای دانلود کلیک نمایید.
*بررسی شبهای ورامین از نظر روانشناسی زیگموند فروید.pdf
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی داستان شبهای ورامین» اثر صادق هدایت
از نظر روانشناسی فروید در چهارچوب نشانه- معناشناسی و بینامتنیت
فاطمه گلستانه* 22/1 / 1398
چکیده صادق هدایت، پدر داستاننویسی نوین ایران، در ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ در شهر تهران متولد و در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰در پاریس درگذشت. شهرت او بیشتر به سبب داستانهای کوتاهش میباشد. در این مقاله، داستان شبهای ورامین» که از آثار گمنامتر وی است در چهارچوب اصول نشانهـمعناشناسی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و پژوهشگر پس از یافتن برخی نشانههای خاص، در چهارچوب اصول بینامتنیت به کشف منابعی خواهد پرداخت که صادق هدایت به عنوان منبع روانشناسی از آنها استفاده کرده و داستان خویش را بر پایه آنها ساخته و پرداخته است. هدف از انجام این پژوهش در ابتدا یافتن منابع روانشناسی مورد استفاده صادق هدایت و سپس کشف اصول روانشناختی است که داستان شبهای ورامین بر اساس آن نوشته شده است. کلید واژهها: صادق هدایت، شبهای ورامین»، زیگموند فروید، نشانه – معناشناسی، بینامتنیت |
1. مقدمه
صادق هدایت، یکی از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران است که در ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ در شهر تهران متولد و در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰در پاریس درگذشت. هدایت نه تنها نویسندهای موفق و خلاق به شما میرفت بلکه محقق و روشنفکری برجسته نیز بود. یکی از داستانهای کوتاه او که بسیار رازآلود است شبهای ورامین» میباشد اما توجه چندانی را به خود جلب ننموده است. این داستان علاوه بر دارا بودن زیربنای تاریخی و اسطورهای، دارای یک زیربنای روانشناسانه نیز میباشد و به آسانی قابل تفسیر نیست. در متن داستان علائم و نشانههایی وجود دارد که خواننده را به سوی دو روانشناس مطرح راهنمایی میکند؛ یکی زیگموند فروید و دیگری کارل گوستاو یونگ. از این رو در این مقاله تلاش خواهد شد که ابتدا نشانههایی یافت که دال بر حضور افکار فروید در شبهای ورامین» باشد، سپس منابع مورد استفاده وی را کشف نمود. بررسی افکار کارل گوستاو یونگ نیز در مقالات آتی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. هدف از انجام این پژوهش در ابتدا کشف اصول روانشناختی است که بر اساس آن داستان شبهای ورامین» نوشته شده است و در نهایت ایجاد زمینهای است که بتوان با کمک آن در مقالات آینده به کشف معماهای موجود در متن دست یافت؛ از جمله دلیل دیوانگی قهرمان داستان و علت مرگ همسرش.
2. پیشینه
پژوهشگر این مقاله درباره داستان شبهای ورامین» تاکنون هیچ مقاله مستقلی پیدا ننموده است و تنها چیزی که یافت شد، کتاب رؤیا وهمی (1389) است که تحت عنوان صادق هدایت- شش داستان میباشد. وی در این اثر پس از هر داستان به نقد و بررسی آن پرداخته است.
3. چهارچوب نظری پژوهش
زیگموند فروید[1]، عصبشناس اتریشی است که در 16 مه 56 به دنیا آمد و در 23 سپتامبر 1939 از دنیا رفت. او که به پدر علم روانکاوی شهره گشته است در مدت حیات خود تأثیر بسزایی در پیشرفت علم روانشناسی بر جای نهاد. از نظر زیگموند فروید ذهن انسان دارای سه بخش هشیار»، نیمه هشیار» و ناهشیار» است؛ همچنین شخصیت انسان نیز از سه بخش نهاد»، من» و من برتر» تشکیل شده است. او در طول دوران کاری خود کتابها و مقالات بسیاری نوشت که درباره موضوعاتی نظیر ضمیر ناخودآگاه، ماتم و مالیخولیا، اختلال هیستری، اختلال پارانوئیدی، انحرافات و تمایلات جنسی، تعبیر رؤیا، اصول روانکاوی، توتم و تابو، مذهب و خرافات و ددگی از تمدن بود.
فروید اعتقاد چندانی به هیپنوتیزم نداشت و برای درمان ناخوشیها و بیماریهای روانی از روش روانکاوی[2] بهره میبرد که در آن از تحلیل رؤیا و تداعی آزاد استفاده مینمود. در تداعی آزاد، فرد در حالتی آزاد روی کاناپه دراز میکشید و هر چه را که به نظرش میآمد بیان مینمود و روانشناس، آنها را در سکوت یادداشت میکرد و پس از بررسی یادداشتها به تحلیل شخصیت و مشکل روحی وی میپرداخت. از نظر فروید عمده مشکلات انسانی مربوط به چند سال اولیه زندگی بود که به صورت عقدههایی نظیر ادیپ در مردان و الکترا در ن بروز مینمود؛ وی همچنین بیشتر اختلالات روانی نظیر هیستری را در نتیجه عدم ی نیازهای جنسی میدانست.
او منشأ اکثر رؤیاها را میل جنسی میدانست و اعتقادی به قدرت پیشگویی خواب نداشت؛ در نتیجه بر خلاف فلاسفه که خواب دیدن را دلیلی محکم برای اثبات وجود روح میدانستند، فروید به روح به عنوان یک موجود آسمانی نمینگریست و نه تنها به الهام، وحی و معجزات الهی هیچ اعتقادی نداشت بلکه کسانی را که چنین ادعا یا باوری داشتند بیمار روانی به شمار میآورد و از دین به عنوان نِوروز جهانی یاد میکرد. از نظر او علم و دلایل عقلی و تجربی همیشه حرف اول و آخر را میزد.
زیگموند فروید در تحلیل و تعبیر رؤیا از روشی نشانه- معناشناسانه بهره میبرده است که اساس آن در بینامتنیت فرهنگی، اجتماعی، دینی و ی محیط فرد، موجود بوده است. از همین رو نگارنده این مقاله برای اثبات حضور عقاید زیگموند فروید در داستان شبهای ورامین»، ناگزیر است که کار خود را در چهارچوب نظریات نشانه- معناشناسی، بینامتنیت و روانشناسی به انجام برساند. در نتیجه پژوهشگر این مقاله برای اثبات حضور تئوری فروید در متن داستان شبهای ورامین» باید نشانههایی را بیابد که صادق هدایت عمداّ در متن داستان برجای گذاشته است؛ بنابراین ابتدا باید در چهارچوب دانش نشانهشناسی به اثبات این مدعا پرداخت و سپس به تطبیق متن با نظریات فروید روی آورد.
الف: نشانه- معنا شناسی
رولان بارت[3] یکی از مشهورترین چهرههای دانش نشانهشناسی است که بین سالهای 1915 تا 1980 در فرانسه میزیسته است. او معتقد بود که نقش اصلی در آفرینش معانی در متون ادبی بر عهده خواننده است نه نویسنده، زیرا پس از اتمام اثر، نویسنده به کلی از عرصه تولید معانی کنار میرود. رولان بارت معتقد بود که نشانه در هر متنی ورای زمان است و یک نشانه در یک متن ممکن است تا دیر زمانی بی معنی بماند اما در یک دوره خاص ناگهان دارای معنا شود. در دیدگاه او هر متن از پنج نوع رمزگان تشکیل شده است که به نویسنده در انتقال پیام یاری میرسانند: رمزگان دالی، فرهنگی، کنشی، نمادین و هرمنوتیک.
از آنجایی که هر متن با در هم تنیده شدن پنج رمزگان، ساخته میشود بنابراین برای تجزیه و تحلیل آن باید به بازگشایی رمزگانها روی آورده و به تفسیر موضوع پرداخت. این تفسیر از نظر رولان بارت به نویسنده ربطی نداشته و بر عهده خواننده است؛ یعنی به تعداد خوانندگان، درباره یک متن میتواند تفسیرهای مختلف ایجاد گردد. اما این شیوه تحلیل مورد قبول گروهی از نشانهشناسان از جمله ژرار ژنت[4] واقع نگشته است زیرا آنها باور داشتند که پاسخ به یک سؤال زمانی معتبر است که نشان دهنده منظور نویسنده باشد نه تفسیر بی پایه و اساس خواننده. در این مقاله از نظر ژرار ژنت استفاده شده است تا تفاسیر گفته شده دارای اعتبار باشند.
معنیشناسی[5]، شاخهای از دانش نشانهشناسی است که زیرمجموعة دانش زبانشناسی میباشد. معناشناسی به بررسی ارتباط میان واژه و معنا میپردازد. این علم معمولاً بر روی این موضوع تمرکز دارد که یک لغت یا عبارت به چه منظوری استفاده میشود و هدف گویندة آن چیست. در تحلیلهای معناشناسانه، پژوهشگر باید ارتباط منطقی موضوع مورد بررسی را با دانشهای دیگر در نظر بگیرد؛ دانشهایی مانند ادبیات، دین، فرهنگ، فلسفه، تاریخ، ریاضی و. اما از لحاظ زبانشناسی، دانش معناشناسی به موضوعاتی نظیر چندمعنایی (آرایة ابهام)، ترادف (لغات هممعنی)، تضاد (معانی مخالف یک لغت)، جناس، همآوایی، مجاز و. میپردازد.
ب: بینامتنیت
بینامتنیت» شاملِ یافتن منابع مورد استفادة نویسنده یک اثر میباشد. در صورتیکه خواننده حین مطالعه اثر متوجه شود که بخشهایی از متن حاضر را قبلاً در متون دیگر خوانده است، به این رابطه هم حضوری، بینامتنیت» گفته میشود. رابطه هم حضوری میتواند میان دو یا چندین اثر وجود داشته باشد. بهمن نامور مطلق در توضیح اصل اساسی نظریه بینامتنیت چنین میگوید که هیچ متنی بدون پیش متن نیست؛ بلکه همه متن ها بر اساس متن های گذشته بنا می شوند.
از جمله نظریه پردازان مشهوری که به این رابطه پرداخته اند، ويكتور اشكلوفسكي[6]، یولیا کریستوا[7] به عنوان بنیانگذار، رولان بارت، میخائیل باختین[8]، لوران ژنی[9] و ژرار ژنت می باشند. افرادی همچون رولان بارت اعتقاد دارند که متن را باید فارغ از منابع نویسنده بررسی نمود و درگیر یافتن چیزهایی که نویسنده بر اساس آنها به خلق اثر دست زده است، نشد. اما گروه دیگری همچون ژرار ژنت معتقدند که دانستن منابع نویسنده سبب میشود که خواننده به عمق منظور نویسنده پی ببرد. در این پژوهش، نظر ژرار ژنت ملاک عمل خواهد بود.
4. تجزیه و تحلیل دادهها
1.4. خلاصه داستان شبهای ورامین»
داستان شبهای ورامین» در باغی اتفاق میاُفتد که در یک روستای اربابی در ورامین قرار دارد. ارباب، شخصی است به نام فریدون که دوسال پیش از سوئیس برگشته است؛ او که تحصیلاتش در رشته کشاورزی بوده است تمام تلاش خود را برای آبادانی زمینهایش به کار میبرد. او علاقهای به زندگی در تهران از خود نشان نمیدهد و همه روز را با رعیتهایش میگذراند. رابطه فامیلی و خانوادگیش نیز محدود به همسرش فرنگیس، خواهر ناتنیاش گلناز و یک خدمتکار، باغبان و دربان است؛ بنابراین زندگی آنها گوشهگیرانه و منزوی است. فرنگیس یک زن خانهدار است و به خانه و زندگی شوهرش بسیار اهمیت میدهد، شبها نیز در جمع سه نفره خود، آهنگ همایون را مینوازد؛ اما روزها بر خلاف خواست شوهر به گلناز تار زدن را آموزش میدهد. گلناز در طول داستان یک کلمه هم حرف نمیزند، اما فرنگیس درباره روح و زندگی در دنیای دیگر با شوهرش بحث میکند. فرنگیس و فریدون هرگز در این باره به توافق نمیرسند زیرا فریدون این عقاید را غیر عاقلانه و اُمُلی میداند. تا اینکه فرنگیس که بیماری قلبی دارد پس از چندی در بستر بیماری افتاده و به حالت اغما می رود. در آخرین لحظات زندگی پس از خندهای جنون آمیز، خطاب به فریدون چنین میگوید: من ميميرم اما آن دنيا هست. به تو ثابت ميكنم». پس از مرگ وی، فریدون دچار ماتم شدید و مالیخولیا میگردد تا اینکه یکی از اقوام فرنگیس او را با خود به تهران میبرد و درمان میکند. فریدون پس از بازگشت با خانهای بی نظم و کثیف روبرو میشود زیرا کسی به کارها رسیدگی نمیکند و آشپز و دربان و خدمتکاران از ترس روح از آن خانه گریخته اند. خدمتکار گلناز درباره علت ترس آنها به فریدون میگوید که شبها از تالار خانه صدای تار زدن فرنگیس خانم می آید. فریدون تصمیم میگیرد که عامل این کار را شناسایی کند بنابراین در اتاق خود بیدار مینشیند تا آهنگ نواخته شود اما خوابش میبرد و در خواب فرنگیس را میبیند که تار می زند. سپس بیدار میشود و به سوی تالار میرود در آنجا خواهرش را میبیند که با مردی بدقواره مشغول گفتگو هستند. او وارد اتاق میشود و مرد سرافکنده خارج میشود. سپس فریدون با صدایی مهیب شروع به خندیدن میکند و معلوم میشود که دیوانه شده است.
2.4. اثبات حضور زیگموند فروید در داستان
شباهت ظاهری اسم فروید و فریدون اصلیترین نشانهای است که خواننده را به سوی روانشناسی زیگموند فروید سوق میدهد و نشان میدهد که فریدون با تحصیل در سوئیس تحت تأثیر عقاید جدیدالظهور روانشناسی قرار گرفته است اما همانطور که خودش نیز در داستان اعلام میکند همه عقاید غربیها را قبول ندارد و تنها نظریات علمی و عقلانی آنها را پذیرفته است. در نتیجه فریدون در این داستان نمایندة شاگردان فروید میباشد که اصطلاحاّ Freudian نامیده میشدند.
آشناترین تصویری که خوانندگان کتابهای فروید از وی در ذهن دارند عکسی است که وی دست به پهلو زده و سیگاری روشن در دست دیگر دارد. آخرین تصویری که از فروید بر جای مانده است مربوط به گلدان عتیقهای میباشد که خاکستر وی پس از سوزانده شدن در آن قرار گرفت.
در داستان شبهای ورامین» نیز در اولین صحنه، فریدون مانند زیگموند فروید در حالی به تصویر کشیده شده است که دست در نیمتنه خود کرده و سیگاری نیز در بین انگشتانش میباشد؛ همچنین در آخرین صحنه داستان او در حالی نشان داده شده است که دستان خود را به کمر زده و در حال خندیدن است؛ در واقع در صحنه آخر، ژست فریدون شبیه یک گلدان است. اما نکته در اینجاست که در سال 1312 که شبهای ورامین» منتشر شده است، زیگموند فروید هنوز زنده بوده است؛ بنابراین دو نتیجه میتوان گرفت، یکی اینکه صادق هدایت این تصویر را به عنوان تصویر زیگموند فروید در نظر نداشته است و پژوهشگر نیز به ناچار نمیتواند آن را به عنوان تشابه فروید و فریدون بپذیرد، و دیگر اینکه به قول رولان بارت نشانه فراتر از زمان کار میکند و تصویری که صادق هدایت از فریدون در متن ارائه داده و او را به گلدان شبیه نموده است پس از گذشت چند سال هویت خویش را آشکار ساخته و زیگموند فروید نیز به یک گلدان تبدیل شده است. اکنون این سؤال پیش میآید که صادق هدایت چگونه به خلق چنین نشانهای بر آمده است؛ قطعاّ صادق هدایت پیشگو نبوده است اما همین امر شخص را به فکر میاندازد که روح انسان دارای پیچیدگیهایی است که هنوز کشف نشده است؛ از جمله محصور نبودن در بند زمان و مکان.
در یکی دیگر از بخشهای داستان، وقتی که فریدون در تاریکی نشسته است و برای کشف حقیقت، با چشمان از حدقه بیرون آمدهای که به قول صادق هدایت چشمانش به تاریکی آمخته شده»، در حال نگاه کردن به ساختمان تاریک مجاور است، به صورت یک جغد به تصویر درآمده است که در تاریکی قادر به دیدن میباشد و این تصویر، یادآور سخن روانکاو سوئیسی ادوارد کلاپارد[10] است که به صورت طنز به شاگردان فروید گفته بود:
در نظر من پسیکانالیستها جغدان پسیکولوژی جلوه میکنند، چشم آنها در تاریکی میبیند و این امتیاز بزرگی است زیرا یقیناّ در زیرزمینهای ضمیر فوقانی ما مانند تیرگیهای یک روح اولیه حوادث بسیاری میگذرد و پسیکانالیستها بسیاری از نسبتها و واقعیاتی را که از نظر سایر پسیکولوگها دور مانده بود کشف کردهاند. ولی این امتیاز یک عیب هم دارد؛ و آن اینکه پسیکانالیستها چون به شب عادت میکنند اغلب از تحمل نور و تشریح مستدرکات خود به وضوح و با یک شکل عقلانی و قانع کننده برای کسانی که مانند خودشان قبلاّ متقاعد نشدهاند عاجز میمانند. به علاوه اینکه آنها استعداد تشخیص و دقت را نیز از دست دادهاند و به خوبی نمیتوانند بین یک فرض عجیب و غریب و یک استنتاج صحیح فرق نهند.» (شاله، 1331: 192) |
3.4. اثبات حضور عقاید فروید در داستان
1.3.4. تداعی آزاد:
در بخشی از داستان، فریدون در سکوت نشسته است، به نوای موسیقی که فرنگیس مینوازد گوش فرا میدهد و خاطرات دور او مثل پرده سینما در جلوی چشمش رژه میروند. این حالت چیزی نیست مگر همان تداعی آزاد که از اصول کار روانکاوی فروید به شمار میرفت.
2.3.4. عدم اعتقاد به روح، مذهب و فرشتگان:
همانطور که زیگموند فروید به طور کاملاّ آشکار در برابر مذهب، اعتقاد به روح، فرشتگان و پروردگار آسمانی موضع گرفته و این گونه اعتقادات را زاییده نادانی گروهی عام و منفعت طلبی گروهی خاص معرفی کرده است؛ فریدون نیز اعتقاد به روح و آن دنیا را احمقانه و اُمُلی میداند همچنین همه دردسرها و جنگها را زیر سر مذهبیون و کشیشانی میداند که جنگهای صلیبی را به راه انداختهاند؛ اما همانطور که ادوارد کلاپارد میگوید فریدون به عنوان یکی از پیروان فروید، قادر به متقاعد کردن دیگران از جمله فرنگیس نمیباشد. هرچند که بیاعتقادی فریدون به روح مربوط به بخش اول داستان است و در بخش دوم مشخص میشود که تلقینات کودکی در او نیز بی تأثیر نبوده و در لحظه ترس و تنهایی به اعتقاد به روح و خرافات از زیر خاکسترهای ذهنش بیرون میآید.
3.3.4. اعتقاد به دشمنیِ خرافات، هنر، فلسفه و مذهب با علم:
زیگموند فروید خرافات، هنر، فلسفه و مذهب را به عنوان دشمنان اصلی علم بر میشمارد که از این میان خرافات از همه بیاهمیتتر، هنر از همه بیضررتر و مذهب از همه خطرناکتر است زیرا مذهب از کودکی در ذهن فرد فرو میرود و مانع تفکر آزاد و خردمندانه وی میشود. صادق هدایت نیز همانند فروید خرافات را دارای قدرت خاصی نمیبیند و معتقد است که با ذکر دلیل قادر به محکوم کردن آن خواهند بود اما ریشه کن نمودن آن از ذهن انسان کار آسانی نیست زیرا برخی از این امور توسط مادران و دیگر بزرگترها چنان به فرد تلقین شده است که عاقلترین افراد نیز در مواجهه با آن دچار تردید خواهند شد؛ همچنین در برخی از مکاتب، فلسفه خود را با اصول مذهبی تنظیم نموده و گاهی نیز مذهب آمیخته با خرافات میشود.
در شبهای ورامین» تنها کسانی که گفتگو میکنند فرنگیس، فریدون و نسترن باجی (دایة پیر گلناز) میباشند. فرنگیس به روح و آن دنیا اعتقاد دارد ومانند فیلسوفان مسیحی و مسلمان، تنها دلیلی که برای وجود روح ذکر میکند، خواب دیدن میباشد. نسترن باجی نه تنها به روح اعتقاد دارد بلکه به جن و پری و دعا گرفتن نیز معتقد است؛ بنابراین فرنگیس نماینده فلسفه مذهبی و نسترن باجی نماینده خرافات است، اما فریدون خود را عاقلتر از دیگران میداند و حرفهای فرنگیس و نسترن باجی را خاله زنکی و املی بر میشمرد. در داستان از زبان فرنگیس به فریدون گفته میشود که او دارای سر و زبان خوبی است بنابراین فریدون کسی است که جوهر ناطقة وی چشمگیر میباشد در نتیجه فریدون نماینده نفس ناطقه یا همان عقل میباشد که باید دو دشمن خود یعنی فلسفة مذهبی و خرافات را از سر راه خود کنار بزند.
فرنگیس قبل از مرگ خویش همیشه با فریدون درباره روح و آن دنیا بحث میکند اما نتیجهای نیز عاید هیچکدام نمیشود به جز اینکه فرنگیس خود را شکست خورده میپندارد و فریدون پیروز. از سوی دیگر، فریدون ظاهراّ نسترن باجی را به آسانی از راه به در میبرد اما وقتی در تاریکی شب نسترن باجی به او میگوید که خانه روح دارد، آشکارا فریدون میترسد و این به دلیل تلقیناتی است که در کودکی از سوی مادر و دایه و دیگران به او شده است و اکنون هر چند یک مرد تحصیلکرده و عاقل است اما ترس کودکانه او دوباره تداعی شده و بازگشت مینماید. یا اندکی بعد وقتی چشمان گربه را در تاریکی میبیند دوباره ترس به سراغش میآید زیرا یا خیال کرده که روح به اتاق آمده یا بنابر اعتقادات قدیمی فکر کرده که گربه ها جن هستند. با این همه، او در تاریکی مینشیند و مانند یک روانکاو به تحلیل ماجرا میپردازد تا بر اساس شواهد دست به استدلال و عمل بزند.
4.3.4. تطبیق اسطورهها با بیماریهای روانی
زیگموند فروید در کتابها و مقالات خویش بارها بر این نکته تأکید کرده است که با مطالعه آثار ادبی میتوان متوجه عقدههای روانی شخص نویسنده و همچنین بیماریهای روانی شد که قهرمانان داستان یا یک ملت به آن مبتلا بودهاند از جمله عقده ادیپ یا نفرت از پدر در پسران، عقده نارسیس یا خودشیفتگی یا میل به آدمخواری در بشر اولیه با توجه به داستان هارپاک و آژدهاک پادشاه ماد.
صادق هدایت نیز با انتخاب نام فریدون برای شخصیت اصلی داستان خود به اسطوره فریدون و ضحاک (آژدهاک) اشاره میکند و با قرار دادن دو زن نوازنده (فرنگیس و گلناز) در طرفین او به عنوان شهرنواز و ارنواز که دختران (یا خواهران) جمشید بودند و در ابتدا به همسری ضحاک مردمخوار درآمده و سپس به همسری فریدون، این اشاره را آشکارتر نموده و سعی در ایجاد پلی بین بیماری روانی فریدون و فرنگیس با اسطوره فریدون و ضحاک نموده است؛ که شرح آن مفصل بوده و در این مقاله نمیگنجد.
4.4. اثبات حضور آثار فروید در داستان
1.4.4. کتاب مطالعاتی درباره هیستری (95میلادی، 1274 خورشیدی)
بیماری هیستری که بیشتر در خانمهای جوان بروز میکند، و در گذشته تصور میشد مخصوص ن است، پس از مطالعات فروید مشخص شد که به هر دو جنس تعلق دارد و هر انسانی حداقل یک بار دچار حملات هیستریک میگردد. حملات هیستریک میتواند به صورت ترس و نگرانی، دردهای جسمی، غش و ضعف دروغین یا واقعی، فلجی، کوری و کری روانی رخ دهد. هیستری اگر به صورت فلج یا کوری و کری باشد به این دلیل رخ میدهد که شخص به گونهای دچار ترس شدید و احساس بیپناهی شده است که احساسات کودکانه وی از ضمیر ناخودآگاهش فراخوانی شده و طرز فکر او به صورت کودکی سه ساله درآمده است؛ کودکی که برای غلبه بر احساس ناامنی خود آغوش مادر را میطلبد؛ مانند سربازی که از ترس جنگ دچار فلج میشود تا نه تنها از صحنه نبرد خارج گشته و به خانه منتقل شود، بلکه مورد توجه پرستاران خویش نیز واقع گردد.
یکی از انواع هیستری اختلال شخصیت هیستریونیک[11] یا نمایشی است. این بیماری سبب برونگرایی ن و درونگرایی مردان میشود. فرد مبتلا ممکن است به نظر مستقل و با اراده بیاید اما در واقع موجودی است مهرطلب که همیشه در حال جلب توجه دیگران میباشد. برای چنین فردی دنیا یک صحنه نمایش است که او باید به هر طریقی در آن جلوهگری نماید و به چشم بیاید؛ بنابراین ممکن است نقش یک انسان فداکار را بازی کند که حاضر است خود را قربانی سازد تا دیگران راحت باشند، یا به هنرنمایی روی بیاورد تا دیگران با تحسین به وی نگاه کنند. این اشخاص تا وقتی سرحال هستند که در مرکز توجه باشند و اگر کس دیگری توجه اطرافیان را جلب کند به شدت سرخورده، ناامید و یا خشمگین میشوند.
رفتار و گفتار این افراد اغراقآمیز و نمایشی است. از جمله کارهایی که این افراد برای جلب توجه دیگران انجام میدهند بیماری ساختگی، غش و ضعف و خودکشیهای دروغین است؛ البته گاهی علائم بیماری نظیر دردهای جسمی و طپش قلب نیز به فرد عارض میگردد و او دچار توهم نشده است اما هیچ دلیل پزشکی و جسمی برای آن وجود ندارد. از این رو فرد مدام به پزشک مراجعه نموده و تصور میکند که دکتر بیسواد است یا فقط برای کسب پول استخوان لای زخم میگذارد.
از نظر فروید اختلال هیستری یکی از انواع بیماریهای روحی است که در دوران طفولیت در شخص ایجاد گشته و سبب تغییر شخصیت وی میشود. به عقیده او جدایی فرد از والد جنس مخالف و موفق نبودن در جلب محبت او سبب بروز عقده الکترا در دختران و ادیپ در پسران میشود در نتیجه فرد در بزرگسالی دچار هیستری میگردد.
در داستان شبهای ورامین»، فرنگیس که در کودکی والدین خویش را به طریقی (که در داستان گفته نمیشود) از دست داده است توسط مادربزرگ خویش بزرگ و تربیت شده است؛ بنابراین به دلیل محرومیت از مهر پدر خویش و مراقبتهای مادرانه، مستعد بروز چنین بیماری است. رفتارهای فرنگیس آشکارا نشان میدهد که او یک زن هیستریونیک( اختلال شخصیت نمایشی) است زیرا در ابتدای داستان وقتی در حال ساز زدن است، ژشتی نمایشی به خود گرفته و با لبخندی عجیب به زمین خیره شده است. او در آن جمع سه نفره مرکز توجه است زیرا فریدون نه تنها به او علاقمند است بلکه به ساز زدنش نیز به گونهای دیگر مینگرد و همه توجه خود را به او داده است؛ همچنین گلناز به عنوان خواهرشوهر او نه تنها از مهر برادر سهم بسیار اندکی دارد بلکه مشتاقانه و با حسرت به او که نوازنده چیره دستی است خیره شده است.
اما او که کاملاّ سرحال و سردماغ در حال ساز زدن است با نواخته شدن زنگ ساعت 9 و اقدام گلناز به رفتن، صحنة نمایش خویش را بر هم خورده مییابد؛ بنابراین شیوه جلب توجه او نیز تغییر میکند و این بار برای حفظ توجه شوهر، چنین وانمود میکند که قلبش درد گرفته است و وقتی شوهرش اعلام میکند که به نزد پزشک بروند، مخالفت کرده و دکترها را متهم به کاسبکاری میکند. در واقع فرنگیس به عنوان یک فرد هیستریک بیماری را دوست دارد و نمیخواهد خوب شود زیرا بیماری باعث جلب محبت و توجه دیگران میشود.
او سپس با اینکه میداند شوهرش به آن دنیا و قسمت و سرنوشت بیاعتقاد است اما مانند هر شب بحث درباره ارواح و آن دنیا را آغاز مینماید. شیوة گفتار و بحثهای فرنگیس که به طور مرتب هر شب تکرار میشود، حربة دیگری است که وی برای قرار گرفتن در مرکز توجه شوهر خویش از آن سود میبرد.
فرنگیس با اینکه خود را یک زن فرمانبردار و مطیع شوهر نشان میدهد اما در طول روز و در غیاب شوهرش برای برانگیختن توجه دیگران و جبران خلاء عاطفی که در اثر نبودن فریدون در او ایجاد میشود، سعی در جلب توجه خواهر شوهر خویش نموده و او را با ترفند آموزش نوازندگی به سوی خود میکشاند؛ حال آنکه فریدون دوست ندارد گلناز ساز بزند و گمان نمیکند که فرنگیس چنین خیانتی به او کند.
از سوی دیگر با اینکه فرنگیس همسر ارباب است و چندین خدمتکار در اختیار دارد اما او آنقدر کار میکند که حتی فریدون به او عتراض نموده و بیماری وی را به کار زیاد نسبت میدهد. دلیل این رفتار فرنگیس این است که میخواهد در نگاه خدمتکاران نیز زنی فعال و فداکار به نظر آید؛ زنی که حاضر است برای رفاه دیگران از آسایش خود بگذرد و اصطلاحاّ خود را فدای دیگران نماید.
غش و ضعف فرنگیس در هنگام مرگ، اقدام وی به خودکشی ناموفق، سخنان نمایشی و خندههای عصبی وی نیز نشاندهده حالت خودشیفتگی وی میباشد که به مرز بحرانی رسیده است. او در لحظات احتضار، کلماتی را به زبان میآورد که پرده از احساسات واقعی وی برمیدارد؛ احساساتی که نشاندهنده عدم رضایت وی از زندگی با فریدون است. فرنگیس به عنوانی زنی که در تهران زندگی کرده و دارای شخصیتی برونگراست در خانة دورافتادة فریدون، احساس تنهایی و خفگی میکند زیرا در این خانه مجال زیادی برای خودنمایی وجود ندارد و او نیاز به تحسین کنندگانی دارد که او را از احساسات خوب و پر مهر سرشار سازند. فریدون نیز با اینکه در فرنگ تحصیل کرده است اما روحیة روستایی دارد و به ظاهر خویش چندان اهمیتی نمیدهد. بنابراین فریدون با لباس کلفت پشمی و کفشهای نخاله برای فرنگیس چندان جذابیتی ندارد.
چشمش به چهره لاغر فرنگيس دوخته شده بود، جلو روشنائي چراغ مژه هاي بلند او را ميديد كه نيمه باز مانده بود ، مثل اين بود كه لبخند ميزد و آهسته نفس ميكشيد . نيم ساعت ميگذشت كه بحالت اغما افتاده بود . ناگاه چشمهاي فرنگيس باز شد و ديوانه وار زير لب با خودش گفت: خورشيد…پس خورشد كو؟ هميشه شب ، شبهاي ترسناك..سايه درختها را به ديوار نگاه كن….ماه بالا آمده …جغد ناله ميكشد…درها را بازكنيد…بشكنيد….ديوارهارا خراب كنيد. اينجا زندان است …زندان…توي چهارديوار.خفه شدم بس است . نه من كسي را ندارم. تار بزنيم …تار را بياور اينجا توي ايوان … تف …تف باين زندگي.» |
از نظر روانشناسی زیگموند فروید، فریدون نیز با داشتن پیشینة از دست دادن مادر که اولین عشق و اُبژة جنسی یک پسر است مستعد ابتلا به هیستری میباشد. او که شخصیتی درونگرا دارد، چون نمیتواند خود را در جمع افراد هم ردة خویش بروز دهد و خودنمایی کند، از رفت و آمد با مردم پایتخت میپرهیزد و در انزوای یک باغ با مردمان فقیر، بیسواد و فرودست همنشین و دمخور میشود زیرا در این حالت است که وی میتواند بر عقدة حقارت خویش غلبه کرده و داشتههای مادی و علمی خویش را به رخ دیگران بکشد. او سعی میکند خود را به صورت یک ارباب بسیار فداکار و دلسوز نشان دهد به طوریکه روزها خود را از دیدار همسر محبوب خویش محروم میسازد و آسایش خویش را فدای کشاورزانی مینماید که زیردست او هستند؛ بنابراین فریدون نیز مانند فرنگیس برای خودنمایی و جلب توجه و محبت دیگران سعی میکند که نقش یک فرشته نجات و یک قربانی را بازی نماید.
او که در ابتدای داستان بسیار با اراده و مستقل به نظر میرسد، پس از مرگ همسرش دچار حالات روانی ویژهای میشود که زیگموند فروید به آن ماتم و مالیخولیا میگوید و درباره آن مقالاتی نیز نوشته است. حالت هیستریک فریدون به صورت کوری و کری روانی بروز میکند و مراقبتهای گلناز و نسترن باجی روی او هیچ اثری ندارد زیرا نه تنها این دو دانش کافی ندارند و چه بسا خیرخواه او نیز نباشند، بلکه گلناز خواهر ناتنی فریدون است و یادآور مرگ مادر فریدون و حضور نامادری در خانه آنها به عنوان جانشین مادرش میباشد.
بنابراین او که با از دست دادن همسر خویش به احساس بیپناهی کودکانه خویش در زمان یتیم شدن، بازگشت نموده است در حالتی به سر میبرد که خاطرات و احساسات خصمانه و سرکوب شده ای که نسبت به پدر خود داشته و به صورت عقده ادیپ در ضمیر او مخفی شده بود، سر به شورش برداشته و به ضمیر خودآگاه وی وارد گردیده است. در نتیجه فریدون جوان مانند یک کودک نابالغ اسیر احساسات خردکنندهای میشود که برای فرار از آنها به بیماری روی میآورد؛ بیماری که در وهله اول سبب میشود او از مسئولیتهایش شانه خالی کند و در وهله دوم سبب جلب توجه و دلسوزی اطرافیان گشته و به این طریق، کودک درون او به آرامش دست مییابد.
حالات هیستریک فریدون وقتی برطرف میشود که خانواده فرنگیس او را پیش خود برده و نه تنها مورد مداوا قرار میدهند بلکه از این طریق به طور غیر مستقیم به وی نشان میدهند که تنها نیست و هنوز برای آنها مهم میباشد؛ بنابراین با دریافت مراقبتهای ویژه از سوی کسانی که دوستشان دارد دوباره خود را باز مییابد.
اما بروز دوباره بیماری آن هم با شدت بیشتر و بدتر از قبل حاکی از بیماری اسکیزوفرنی است که علائم آن با علائم هیستریک فریدون همراه گشته و سرانجام او را دیوانه کرد. کارل گوستاو یونگ بر سر این بیماری زیگموند فروید اختلاف داشت زیرا فروید اصرار داشت که منشأ همه بیماریها عقده ادیپ است اما یونگ معتقد بود که بیماری اسکیزوفرنی ربطی به عقده ادیپ و مسائل جنسی ندارد. فرد مبتلا به اسکیزوفرنی قبل از ابتلا کامل مدتی دچار افسردگی شدید شده، صداهایی میشنود و به یک نقطه خیره میشود، پس از مدتی نیز شروع به حرف زدن با خود میکند که در این مرحله شخص عملاً دیوانه به شمار میرود؛ درست مانند فریدون پس از مرگ فرنگیس.
2.4.4. کتاب تعبیر رؤیا (1900میلادی، 1279خورشیدی)
در بخشی از داستان که فریدون پس از مرگ فرنگیس، در اتاق تاریک خود نشسته و در حال نگریستن به ساختمان مجاور است، ناگهان چشمانش بسته میشود اما از صدای مگسی بیدار میشود؛ این بخش از داستان به صفحه 427 کتاب تعبیر رؤیای زیگموند فروید اشاره دارد که در آن عامل مخل خواب به مگسی مزاحم تشبیه شده است. فروید در این کتاب انواع مختلفی از رؤیا را مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه رسیده است که منشأ خوابهای انسان امیال جنسی است که در ناخودآگاه وی قرار دارند و در بیداری ناکام مانده اند. او خوابهای انسان را سمبولیک دانسته و هر چیزی را به صورت یکی از نمادهای جنسیتی تفسیر مینماید.
رؤیایی که فریدون میبیند علاوه بر داشتن معانی جنسیتی دارای مفاهیمی است که وی در بیداری از آن غفلت ورزیده و در خواب به صورت یک جا جمع گشته و بدون پردهپوشی و اغواگریهای زمان بیداری خود را عیان و بیان مینماید. اما حضور یک مگس دراتاق خواب که باعث بر هم خوردن چرت فریدون میشود، آشکارترین نشانهای است که صادق هدایت به عمد آن را در داستان خویش قرار داده است تا خواننده به تحلیل رؤیای فریدون از طریق اصول کتاب تعبیر خواب فروید بپردازد و آن را یک رؤیای بیهوده نپندارد.
3.4.4. کتاب توتم و تابو (1913 میلادی، 1292 خورشیدی)
زیگموند فروید در کتاب توتم و تابو بسیاری از آداب و رسوم فرهنگهای مختلف و آئینهای مذهبی را زاییده ذهن ترسوی بشر اولیه دانسته و برای آن ارزشی قائل نمیباشد؛ مثلاّ قربانی برای الهههای طبیعت نظیر دریا، رعد و برق و. . همچنین برخی از آداب را نیز زاییده احساسات جنسی بشر میداند که در اثر رشد من برتر بشر به ناچار مورد سانسور قرار گرفتهاند مانند ازدواج با محارم. در این کتاب اعتقاد به قدرت فوق زمینی برخی از حیوانات مورد انتقاد قرار گرفته و آن را فاقد ارزش شمرده است ضمن اینکه دلایلی نیز برای آن برشمرده است.
صادق هدایت در کتاب نیرنگستان خویش بسیاری از آداب و رسومی را که به نظر او خرافاتی میآمده در کنار برخی دیگر که به نظرش غیر خرافاتی میباشند ذکر نموده است؛ آداب و رسوماتی مانند جشن نوروز و سده را به عنوان رسوم خوب در نظر گرفته و چیزهایی مانند اعتقاد به تغییر شکل اجنه به صورت گربههای سیاه را به عنوان خرافات. وی معتقد است که این اعتقادات به دلیل تلقین اطرافیان از سنین بسیار پایین به آسانی قابل ریشهکنی نبوده و شخص نمیتواند همه باورهای خرافی خویش را به سرعت ترک کند.
فریدون نیز با اینکه خود را یک شخص امروزی، غیر خرافاتی و پیرو اصول علمی میداند اما دوست ندارد خواهرش ساز زدن یاد بگیرد؛ همچنین وقتی یک گربه را در اتاق میبیند دچار ترس میشود یا وقتی صحبت از روح در خانه میشود وحشتِ آشکاری در کلامش موج میزند.
4.4.4. کتاب آینده یک توهم (1927 میلادی، 1306 خورشیدی)
زیگموند فروید در کتاب آینده یک توهم به صراحت اعلام میدارد که ادیان در حال از دست دادن پیروان خویش هستند زیرا نه تنها مردم عادی بلکه پیشوایان دینی نیز بیشتر مایل هستند که به گناه بپردازند تا به ریاضتهای مذهبی. همچنین تا امروز مذهب قادر به خوشبخت ساختن هیج انسانی نگشته است و مانع تفکر آزاد انسانها شده است. صادق هدایت نیز با بیان عقایدی نظیر عدم اعتقاد به دنیای پس از مرگ و رجحان دنیای حاضر بر دنیای نادیدنی از زبان فریدون، به آسانی و با مهارت به کتاب آینده یک توهم اشاره کرده است.
5.4.4. کتاب تمدن و ملالتهای آن (1930 میلادی، 1309 خورشیدی)
فریدون مردی ثروتمند، تحصلیکرده در سوئیس و عاقل است اما ترجیح میدهد که در روستا زندگی کند و با افرادی که از نظر طبقاتی و دانش از او پایینتر هستند رفت و آمد نماید؛ با اینکه ورامین فاصله کمی تا تهران دارد اما او در سال سه بار هم به شهر نمیرود. این رفتارها علاوه بر اینکه نشاندهندة خصلت درونگرای فریدون است به ددگی و عقبنشینی از تمدن و زندگی شهری نیز دلالت دارد. او خسته از محیط شهر به دل طبیعت روی آورده است یعنی به مکانی که انسان به آن تعلق داشته و بنابر گفته زیگموند فروید، در اثر فرهنگی شدن و گسترش تمدن از آن فاصله گرفته است.
5.4. حضور تئوریها و نظریات فروید در داستان
1.5.4. اروس و آنتی اروس
کتاب «سیل خون در سه قطره خون»
فریدون ,فروید ,یک ,داستان ,نیز ,فرنگیس ,است که ,را به ,که در ,زیگموند فروید ,صادق هدایت ,داستان شبهای ورامین» ,داستان شبهای ورامین»، ,روانشناسی زیگموند فروید ,خورشیدی زیگموند فروید
درباره این سایت